قال ابو عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام: و انها هی الصدیقه الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی
چند غزل از امام خمینی (ره)
غمزه دوست
جــــــــز سر کوى تــــــو اى دوست، نـــــــدارم جایى در سرم نیست، بجز خاک درت سودایى
بـــــــر در میکـــــــــده و بتکــــــــــده و مسجد و دیر سجــــده آرم که تو شاید، نظرى بنمایى
مشکلى حــــــل نشد از مـــــدرسه و صحبت شیخ غمـــــزه اى تا گره از مشکل ما بگشایى
این همـــــه مــــــــا و منـــــى، صـوفى درویش نمود جلــــــــوه اى تا من و ما را ز دلــم بزدایى
نیستم، نیست، که هستى همه در نیستى است هیچم و هیچ کـــــه در هیچ نظــر فرمایى
پـــــى هـــــر کس شـــدم، از اهل دل و حال و طرب نشنیدم طــــــــرب از شــــاهد بزم آرایى
عـــــــاکف درگـــــــــــه آن پرده نشینم، شب و روز تا به یک غمزه او، قطـــــره شود دریایى
دیار دلدار
کــــور کورانه به میخانه مرو، اى هشیار خـــانه عشق بــــود، جــــــامه تزویر برآر
عـاشقانند در آن خانه، همه بى سر و پا سروپـــــایى اگرت هست، در آن پانگذار
تــــو که دلبسته تسبیحى و وابسته دیر ســـاغر بـــــــاده از آن میکده، امید مدار
پاره کن سبحه و بشکن درِ این دیر خراب گر که خــواهى شوى آگاه، ز سرّالاسرار
گـــر ندارى سر عشاق و ندانى ره عشق سر خــود گیر و ره عشق به رهوار سپار
باز کن این قفس و پاره کن این دام از پاى پــــرزنان، پـــــردهدران رو به دیــــار دلدار
آرزوها
در دلـــــــم بــــــــود که آدم شوم؛ امّا نشدم بــــىخبر از همه عالم شوم؛ امّا نشدم
بـــــــر درِ پیــــــرِ خــــــرابــــات نهم روى نیاز تا بــه این طایفه محرم شوم؛ امّا نشدم
هجرت از خویش کنم، خانه به محبوب دهم تا بـــه اسمـــــاء معلّم شوم؛ امّا نشدم
از کف دوست بنوشم همه شب باده عشق رستــــه از کوثر و زمزم شوم؛ امّا نشدم
فــــــــــارغ از خـویشتن و واله رخسار حبیب همچنــــان روح مجسم شوم؛ امّا نشدم
سر و پا گوش شوم، پاى به سر هوش شوم کـــــز دَم گرم تو مُلهَم شوم؛ امّا نشدم
از صفــــــا راه بیابــــــم به ســــــــوى دار فنا در وفــــا یــــــار مسلّم شوم؛ امّا نشدم
خواستم بر کنم از کعبه دل، هر چه بت است تــــا بــــرِ دوست مکرّم شوم؛ امّا نشدم
آرزوهــــا همـــــه در گور شد اى نفس خبیث در دلــــم بــــود کـه آدم شوم؛ امّا نشدم
انتخاب غزل از غزلیات امام(ره) خیلی سخت بود.لینک دیوان ایشون رو گذاشتم.امیدوارم استفاده کنید.
روحش شاد.
دیوان اشعار امام خمینی
اگر می خواهید او را یاری کنید یکی از راه های پیش روی شما این است که خبر او، یعنی خبر حضور او و خبر برکات وجود او را به دیگران برسانید. به دیگران بگویید که : « خداوند، امامی زنده و حاضر را به عنوان پناه برای ما برگزیده و به ما دستور داده که خود را در سایه او قرار دهیم تا از درماندگی ها نجات یابیم و به سعادت های دنیا و آخرت دست یابیم. »
به دوستان و اطرافیان خود بگویید که : « ما امامی داریم که نزد بینادلان همواره حاضر است و چون خالصانه فراخوانده شود، می آید و راه می نماید، مشکل می گشاید و غم و رنج می زداید. »
به آنها بگویید : « امام شما زنده است و نزد او برکات فراوانی وجود دارد. علم هست، هدایت هست، شفا هست، شفاعت هست، یعنی به شما هم غنا و هم قناعت می بخشد، آری نزد او تمام این گنج ها و هزاران هزار نعمت دیگر وجود دارد. پس به او متوسل شوید و دامن های خود را از عطایای او پر کنید! »
مطمئن باشید که اگر این پیام را به درستی به یکدیگر منتقل کنیم و پی در پی آن را به هم یادآوری نماییم توجه عمومی مان به امام زمان علیه السلام بیشتر خواهد شد و در نتیجه، این کعبه فراموش شده بیش از پیش شاهد زائرانی پرشور خواهد بود و غبار غربتش با گلاب توسل مردم زدوده خواهد گشت.
به نقل از کتاب " بیایید او را یاری کنیم " اثر مهدی قندی
به اندازه ی یک عمر دیر رسیدم!
هیچ نمی خواهم ببینم
هیچ نمی خواهم بشنوم
هیچ نمی خواهم بگویم
لال شده ام و کر و کور!
و این خاصیت عشق است .
در خلاء عظیمی دست و پا می زنم
تو باش و ذوقم باش!
باش و تو شوقم باش!
که فریب چشمانت عین صداقت سحر است .
مرا از خود مگیر که بی تو می میرم .