سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا کی آب بر کوه می ریزد و آن را نرم نمی کند؟تا کی حکمت می آموزید و دلهایتان بر آن نرم نمی شود؟ [عیسی علیه السلام]
در آینده می خواهید چه کاره شوید؟ - وبلاگ اهالی کانون انتظار

بهترین مرورگر اینترنتی برای مشاهده این قالبِ وبلاگ
Internet Explorer
میباشد.
عناوین یادداشت ها
دست نوشته[17] . نجوا[10] . حسینیه[9] . اخبار کانون[6] . تذکر[6] . شعر[5] . حدیث[4] . دانشگاه[2] . فاطمیه[2] . مقاله . غدیر . تدبر در قرآن .

نشریه تاظهور
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385

وب سایت ستاد برگزاری سفر عتبات عالیات

کانون انتظار دانشگاه امیرکبیر
در آینده می خواهید چه کاره شوید؟ - وبلاگ اهالی کانون انتظار
کل بازدید : 59333
بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 38

جستجوی در وبلاگ




اشتراک
 
در آینده می خواهید چه کاره شوید؟
  • نویسنده : یزدانی:: 86/8/3:: 8:57 صبح
  • حاشیه ای بر هیاهوی انتخاب رشته دانشگاه (برگرفته از وبلاگ شخصی محسن صفائی)

    1- نتایج کنکور اعلام شده است.
    رتبه بالا و پایین، دارا و ندار، فقیر و غنی می پرسند: کدام رشته؟ کدام دانشگاه؟
    و هزاران راهنما و مشاور و بشیر و منذر بر سر راه فردای انقلاب فرزندان خمینی سبز می شوند و راه را می نمایانند.
    البته از بچه هایی که در انشاء «می خواهید در آینده چه کاره شوید؟» با خیال راحت و بی دردی بچه گانه، معمولاً پزشک و خلبان بوده اند نباید هم انتظار جریان سازی و جانبازی در راه آرمان ها را داشت و توقع برقراری حکومت اسلامی در سراسر جهان و زدن پرچم لا اله الا الله در آن سوی افق... و لابد می دانید آن مشاوران تضمینی هم، دفتر و دستک و چک و رسید بانکی شان را برای راهنمایی بچه ها به سمت همان جاها زده اند!


    2- به کجا می روند؟... به کجا می روید؟... به کجا می رویم؟


    3- وقتی «حقوق و قضاوت» و « برق» و «مکانیک» تهران و شریف و امیرکبیر و خواجه نصیر و ... می شود سر گردنه تضمین شغلی؛ لابد و ناگزیر چیزی که مبهم و گم خواهد شد «دو راهی مبارزه و رفاه» است. و وقتی حقوق و قضاوت، بتی می شود که بَشیران و مُشیران همه به سوی آن دعوت می کنند و در وصف پول و شهرت و ملکت و سلطنت و همه چیزش صد در صد تضمین می دهند، حتماً و حتماً دانشگاه مبدأ همه تحولات خواهد شد!


    راستی عکس آن امامی را که فریاد می زد: مبارزه با رفاه طلبی هرگز سازگار نیست یادتان می آید؟


    به قول شاعر:
    پیرمرد تمام امیدش به ما دبستانی ها بود
    حالا بزرگ شده ایم آقا!
    حال امیدتان چطور است؟


    وقتی «مسئولیت و تکلیف»، در معرکه انتخاب حوزه یا دانشگاه و رشته یا ...، نخستین قربانی زندگی مرفهانه است دیگر چه فرق می کند آقای دکتر یا جناب آشیخ؟
    مرز حقیقی میان انسان و حیوان، شناخت ارزش و عظمت تکلیف است.


    4- قصه ای بگویم و بگذرم.
    مرحوم نواب صفوی و برادران آمده بودند به استقبال آزادی دوستانشان از زندان. ظهر برای ناهار به اجبار بی پولی به منزل مرحوم علامه امینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ می روند.
    سر سفره، آیت الله با شوق و محبت همیشگی خود به نواب می گوید: کاش درس را ادامه می دادی. مرجع تقلید می شدی و صاحب نفوذ فتوی؛ آن گاه مبارزه می کردی.
    نواب ولی گفت: من نگاه کردم دیدم اسلام مرجع تقلید دارد، مجتهد دارد، عالم دارد، مفسر قرآن دارد... چیزی که لازم است؛ اسلام سگ ندارد که پاچه دشمنان را بگیرد.من سگ اسلامم.
    اشک علامه جاری شد و سرش را پایین گرفت.


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------