بسم رب الشهدا...
گویا طلوع مىکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامى ذرات عالم است
در بارگاه قدس که جاى ملال نیست
سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است
حضرت على بن موسىالرضا علیه السلام مىفرماید*: «کان ابى اذا دخل شهر المحرم لایرى ضاحکا و کانت الکابة. تغلب علیه حتى یمضى منه عشرة ایام فاذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه و یقول: هو الیوم الذى قتل فیه الحسین علیه السلام».
وقتى ماه محرم مىرسید پدرم را کسى خندان نمىدید و غم و اندوه بر او چیره مىگشت تا روز عاشورا فرا مىرسید و روز عاشورا روز مصیبت و اندوه و روز گریه او بود و مىفرمود: این همان روزى است که حسین علیه السلام کشته شد.
بحارالانوار، ج 44، ص 284، امالى صدوق، 288
دوستی را دیدم که در آستانه ی محرم شعر زیر را زمزمه می کرد:
در این خزان جای بهاری نیست برگرد
آه این زمین جز شوره زاری نیست برگرد
دستم به دامانت مکش دامان زدستم
آرامشم ! اینجا قراری نیست برگرد
اینجا برای سر بریدن دشت در دشت
تیغ است، اما هیچ یاری نیست برگرد
دیدی تمام نخلها سر نیزه بودند!
آن باغ جز گردو غباری نیست برگرد
پیداست از لرزیدن طفلان به گردت
رحمی به چشم نیزه داری نیست برگرد
از تیغ های حرمله پیداست حتی
جایی برای شیرخواری نیست برگرد
امشب شب اول محرم است.شبی که باید از مولایمان اذن دخول بگیریم.که ان شالله چشم پوشی کنند از پرونده ی روسیاهی یک ساله مان و ما را نیز چون عاشوراییان روزی دهند. که چشمهایمان پر اشک ، دلهایمان مملو از حب ، وجودمان سراسر معرفت و قلبهایمان لبریز از غمش باد.
در این روزها و شبها که گرمای محافل حسینی رو سپید سرمای زمستان است ، ما را از دعای خیرتان بی بهره نگذارید.