فکر کردم با خودم که حکمن جای مهمی دارم می روم که همه اینطور با من مهربان شده اند . همه با من مهربان شده اند که جای مهمی دارم می روم .
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
به هواداری او رقص کنان ذره صفت
همره کوکبه آصف دوران ....
خواستم بیت ها را پس و پیش کنم نشد .