شب احیای بیست و سوم رمضان 1427 هجری قمری است مسجد جامع تهران مشتاق آدمهایی است که آمده اند تا به اصل خود برگردند و من یک بار آن شب حج کردم و این بار وقتی باز حج اصغر را خواندم و خواندم و خواندم دلم خواست از مکه بگویم خواستم از مکه بگویم ....
آدم مدینه را خوب می فهمد! اما مکه ...
تمام مدینه بلکن تمام عالم غرق است در جهانبینی توحیدی حج
مکه را هر چقدر نوش کنی هر چقدر بخواهی بفهمی کمتر راه به جایی برده ای
مکه را باید شناور شد
مکه را باید غرق بود
مکه را باید قرآن خواند
مکه را باید مُرد!
مکه را ...
مدینه سرد و خاموش است! بدرالعوالی رو به بقیع باز می شود و اتاق گمشده ی دفترچه ی خاطراتم که نمی دانم 1026 بود یا 1016 مشرف است به حرم حضرت پیامبر مدینه سرد و خاموش است! نشسته و نزدیک به دنیای امروز که اگر نبود تپینده ی باتم شرطه های عرب معلوم نبود چند نفر مثل من روبه خانه حضرتش بایستند و اسیر خیالبافی و توهم تجربه ی ماوراء الطبیعه اشک بریزند و ... چطور شد که اینقدر تلخ می نویسم ؟! ... یک روز داشت بقیع که طلبکار ِ دستگیری شما شدم آقا ! .. باب جبرائیل یادت هست مهدی؟ "کنار باب جبرائیل ایستاده ام نماز، اگر نمیای یه میس بنداز اگر تو هتلی دو تا بنداز وگرنه بیا" یاد آنروز که ما رفتیم قبا و تو ... کمیل آن شب جمعه ... مدینه نشسته و نزدیک به دنیای امروز ما فرصت خوبی است برای تمرین زندگی برای مرور مفهوم حکومت ولایی برای تجربه ی مردم سالاری دینی!! ...
همه باید بپذیریم که پلی تکنیک قلب تپینده ی جنبش دانشجویی مرد! اینکه این روند افول از کجا و کی شروع شد به هیچ وجه مقصد و منظور این نوشتار نیست چرا که در هر صورت یا همه مقصریم یا هیچکس کمااینکه روز دوشنبه نشان داد که تا چه اندازه شعور دانشگاه و دانشجو به سخره گرفته شد و در این واقعه ی اسفبار چه آنها که در صف اول مستقبلین قهقهه و شور داشتند و چه آنها که در انتهای سالن فریاد مخالفت سر میدادند و چه امثال من که بغض گلویم را میفشرد و چه حتا خود آقای رییس جمهور مقصر هستیم، همه با هم!
در چنین شرایطی که همه دم از استقلال جنبش دانشجویی می زنیم این نکته قابل ذکر است که ما تنها و تنها وقتی می توانیم ادعای استقلال جامعه ی دانشگاهی را داشته باشیم که این جنبش از یک پشتوانه ی فکری و عقیدتی نه حتا صد و دویست ساله بلکه به قدمت تاریخ بشریت برخوردار باشد در غیر این صورت شاهد خواهیم بود که همان طور که استقلال دانشگاه دست به دست میشود شعور دانشجو بیش از پیش به مضحکه کشیده شود. در چنین فضای حاکم بر جامعه ی دانشگاهی من به شما قول می دهم که اگر جنبش دانشجویی یک سال هم تعطیل باشد و فارغ از تمام مسائل سیاسی به تقویت فکری و فرهنگی خود بپردازد به هیچ جای کشور برنخورد و حتا به نفع دانشگاه خواهد بود که این همهمه ی پوچ زودتر خاموش شود پس شما را به خدا دست از سر دانشگاه و دانشجو جماعت بر دارید تا در فرصتی مهیا بدون دغدغه های پوچ سیاسی به اصلاح و پی ریزی مجدد مبانی فکری خود بپردازد تا هم کارآمدی خود را بازیابد و هم استقلال و اصالت به تاراج رفته اش را! بدانیم و باور کنیم که جنبش بی آرمان محکوم به وابستگی است !!
خسته شده ام حاجی!! چرا هیچکی حرفهایم را نمی فهمد؟؟؟چرا من باورهیچکی نمی شوم؟؟دلم میخواست یک نفر بود که من میمردمش.. بی پروایی زیاد هم در این بی اعتمادی ِ مدام به انکار احمقانه ی حقیقت منجر میشود حالا یا من عاشقی نمی دانم یا هیچکی ... در هرصورت من دارم داغان میشوم فکر اینکه خدا چطور میتواند اینهمه آدم را با هم دوست داشته باشد و من نمیتوانم دیوانه ام میکند آخر خدا بی نیاز از دوست داشتن است آخر خدا خداست و من من خدا میخواهم من دلم میخواهد خدا بشوم خدا خدا خدا ...