امروز سنگینی بغضِ گلویم، امان نمی دهد که ساده بنویسم.شاید برای اینکه امروز روز آغاز است.آغاز حیرانی.آغاز گم کردن صراط مستقیم.آغاز خانه نشینی قرآن ناطق.آغاز مسموم کردن چراغ هدایت.آغاز تکه تکه کردن سفینه نجات.آغاز غربت ماه های تابان و ستاره های درخشان آسمان بندگی.آری امروز است روز آغاز غیبت سبب المتصل بین الارض و السما
برای آبی آسمان و سبز درختان صلوات... بهاریه نمی نویسم! اعتقادم این است که خوب بودن و برای خدا شدن آسان تر از حرف و حرف و حرف است... دستم را بگیر محمد! تا دوباره دور صحن سقاخانه بچرخیم و گنبد بازی کنیم... دیدی؟! بالاخره شکلتهایم تمام شد! نذر تمام بچه های آسمان! آدمها چقدر خوب و راحت به اصل خودشان برمی گردند،حتا بدقلق ترین ها! دلبر که در کف او موم است سنگ خارا، شأن نزول همین روزهاست... انتهای دنیا همین جاست که تو ایستاده ای، به همین راحتی!..
20/اسفند
برای من سخت است آیندگان از جامعه ای حرف بزنند که من در آن زندگی می کردم و حجاب با تعریف اسلامی آن قانون نبوده باشد. دلنوشته کدام است ؟! زندگی بدون فاطمه علیهاالسلام معنا ندارد! حالا هی باب قرائت های مختلف از دین را باز کنید... ایراد بر خودمان هم وارد است! چرا باید برخی فکر کنند که در جواب ابراز عقاید و بیان بن بست های فکری ایشان، داد بر آورده ایم و از ان بالاتر بگویند اینها همه برنامه های از پیش تعیین شده است برای به انزوا کشیدن فلان متفکر! گفتن این جمله هم جرئت می خواهد، خود را در محضر خدا دیدن می خواهد وگرنه مثل خیلی ها راحت می گفتم: لکم دینکم و لی دین... یا حرفهای مکتبی ما جایی در زندگی امروزمان ندارند یا واقعن جای تشکر باقی است برای شکستن فضای بی تفاوت موجود!...
دور خورده ایم! اسیر ابزارهای نو! دانشگاه ِ نو ! مکتب نو! خدای نو ! پیامبر نو! گرفتارِ بودن به هر شکل ممکن! ناخواسته ! ناخواسته ! ناخواسته! حالا مدام هزینه ی بی دینی و لاابالی گریمان، سرو کله ی هم بزنیم!
شما را نمی دانم!
اما من ...
کاش لااقل خربزه فروش خوبی می شدم!
آنوقت شاید حتا خوب هم می شد ...
این خستگی های ظاهر گاهی عجب امان آدم را می بُرد،... یا امان الله!.. راست می گفت، زندگی دنیا را سخت گرفته ای پسر! مات ِ کجا و کِی مانده ای؟ برون آ دمی! ... در این بازار مکاره ی دنیا، برای تاب آوردنِ این مدام ِ درد، قدرت تشخیصم را از دست می دهم... دنیایی که برای من ریختن آشغال در خیابان از کسی که پشت شیشه ی ماشینش نوشته السلام علیک یا اباعبدالله همانقدر به تناقض می کشدم و داغانم می کند که اگر شیخی بالای منبر تمام قیام امام حسین را زیر سوال ببرد! و در این میان تکلیف من ؟؟!...
انقلاب ها پدیده هایی هستند که گرچه در کلیت ِ امر روند کاملن مشخص دارند و غالبن تحسین برانگیز، اما در جزییات به تعداد تمام افراد ملت مجهول دارند!... خدا را به خاطر نعمت این انقلاب و امام انقلاب شکر می گویم!.. باب بیست و دوم صحیفه این روزها ... وکان من دعائه علیه السلام عند الشده و الجهد و تعسر الامور...
یکشنبه/15/بهمن ماه/شب
برون شو ای غم از سینه که لطف یار می آید
تو هم ای دل زمن گم شو که آن دلدار می آید
نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او ز شادی عار می آید
مسلمانان مسلمانان مسلمانی زسر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید ...
مولانا جلال الدین بلخی