بسم رب الحسین
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوشست بدین قصه اش دراز کنید
گفته است به چنین شبی، شب جمعه اول ماه رجب، مرا بطلب و از من بطلب؛ و باید خواند و باید طلبید و آرزو کرد.
ماه عاشقی؛ ماه مقدمه و ماه مقدم؛ روزهائی که نبض کعبه بدانها می تپد؛ السلام علیک یا امیر المومنین...
امشب - لیله الرغائب یا همان شب آرزوها بقول خودمان - برای من که خیلی وقت بود رفرش نکرده بودم، یه رفرش اساسی بود و خانه تکانی ای که خیلی وقت قبل باید انجام می شد و نشده بود.
شب زیبائی که از مثل آن مدتها بی نصیب بودم و دعوتی که مدتها بود لبیکش نگفته بودم.
عهد کردم که امشب از خدا سه چیز بخواهم:
اول؛ سلامتی وجود آسمانی امام عصر علیه السلام . تعجیل در امر مقدس فرج
دوم؛...
سوم؛...
...
و می دانم که صدایم را شنید و باز می دانم که اجابت خواسته ام زودتر از آنی خواهد بود که در دایره تنگ تصورم می گنجد.
القصه؛
درود به رندی که چون پیاله گرفت
یاد حریفان خسته جان افتاد
راستی ، شنیده اید که می گویند : آرزو بر جوانان عیب نیست...
یا علی مدد
----------------------------------------
پی نوشت:
1. متن فوق به قلم یکی از رفقا مربوط به سالهای گذشته است، امر فرمودند به دوستان کانون پیشکش کنم.
2. چون امسال روز اول ماه رجب، جمعه است، لیلةالرغائب اولین شب این ماه یعنی همین شب جمعه پیش روست.
3. ...
به اندازه ی یک عمر دیر رسیدم!
هیچ نمی خواهم ببینم
هیچ نمی خواهم بشنوم
هیچ نمی خواهم بگویم
لال شده ام و کر و کور!
و این خاصیت عشق است .
در خلاء عظیمی دست و پا می زنم
تو باش و ذوقم باش!
باش و تو شوقم باش!
که فریب چشمانت عین صداقت سحر است .
مرا از خود مگیر که بی تو می میرم .
نگاهم بدرقه ی دلی می شود از جنس تمنا! برایش دست تکان می دهم و محو شدنش را در زلال اشک تماشا می کنم! غیرتم به جوش می آید و خدا را در ترازوی احساسم می سنجم! به! چه سنگین شده ای... بچرخ حاجی گرد حرم! خودت باش و بچرخ بچرخ بچرخ! خودت که شده باشی فقط، خدا را هم بوده ای! بی شک، در مجرد روح!
بگذار استقبالت کنم! بگذار آمدنت را جشن بگیرم! بگذار خودم باشم و خدایی کنم! حالا که به سیاق لج نشسته ای، خدا هم نکرده روی بر میگرداند! اما اینجا همه می گویند روی ماه خداوند را ببوس! خدا جان!... آشتی؟!
ما هنوز خدا رو داریم.
باورم نمیشه بعد این همه، که گذشت بازم خدا به یاد ما باشه.
آخه خدا هنوز یکی رو داره تو این دنیا که بخواد به خاطر عزیزش این دنیا رو سر پا نگه داره.
یکی که امید داریم بیاد و اعتراض جاودانه مادرش زهرا رو معنایی دوباره ببخشه.
بگه به ما چی شد که یاس آفرینش رو با تمام عشق و تلألو اش بین در و دیوار پرپر کردن؟!
و این داغ رو تا ابد روی دل زمین و زمان و اهلش به یادگار گذاشتن...
زمین که تا ابد مثل اونو رو خودش نخواهد دید و از این که توی راز پنهانی یاس با آل الله شریکه به خودش می باله.
و زمان که سکوت کرده و فقط منتظره تا صاحبش بیاد...
امروز سنگینی بغضِ گلویم، امان نمی دهد که ساده بنویسم.شاید برای اینکه امروز روز آغاز است.آغاز حیرانی.آغاز گم کردن صراط مستقیم.آغاز خانه نشینی قرآن ناطق.آغاز مسموم کردن چراغ هدایت.آغاز تکه تکه کردن سفینه نجات.آغاز غربت ماه های تابان و ستاره های درخشان آسمان بندگی.آری امروز است روز آغاز غیبت سبب المتصل بین الارض و السما